ازدواج یهویی
سکانس اول:
استاد میگه باید کنفرانس بدیم واسه واحد عمومی و تک نفره هم نباید باشه با یکی از بانوان محترم داوطلب میشیم کنفرانس بدیم و پیش استاد میریم تا تعیین کنه کدوم جلسه باید کنفرانس بدیم.
ما: استاد ما میخایم کنفرانس بدیم
استاد: شما رابطتون با هم چیه؟
ما : استاد رابطه خاصی نداریم!
استاد: بهتر نیست ازدواج کنین؟!
ما: :O :O :O
استاد: بیاین دفترم لطفا
سکانس دوم :
بعد از سخنرانی نسبتا کوتاه نیم ساعته در مورد این که این روابط!!! ره به جایی نمی برد و آخر عاقبت ندارد دعوت می کنند به این که از حاشیه پرهیز کنیم و .....
من: استاد ما حتی دوست دختر دوست پسر هم نیستیم!!! ما فقط صرفا تو یه کلاس حضور داریم همین!!!
استاد: نیم ساعت دیگر سخنرانی و تکرار همان حرف ها
من: استاد شیرینی میخاین دعا کنیم ارشد قبول بشیم شیرینی میاریم این همه انرژی گذاشتن نمی خادا!
استاد: انشالله شیرینی اون رو هم میخوریم!
سکانس سوم :
من: خانم ------ به نظرتون کی بریم ازدواج کنیم؟
و من الله توفیق