خاطره از کلاس دکتر رعیتی
خاطره از کلاس دکتر رعیتی
قبولی در دانشگاه دولتی آرزوی همه ی دانش آموزان هست و همه هم تلاش میکنند تا بیایند دانشگاه بلکه در مسیر تعلیم و تربیت بهتر قدم بردارند. من هم از این قاعده مستثنی نبودم و خیلی دوست داشتم که دانشگاه دولتی قبول بشوم و در محیط بهتری قرار بگیرم. علی ای حال گذشت ایام و زحمت های درس خواندنم جواب داد و در سال 1390 در رشته آموزش زبان انگلیسی دانشگاه مازندران پذیرفته شدم.
معمولا همه دانشجوهای ترم اولی را به ساده بودن یا جدی بودن بیش از حد در محیط دانشگاه میشناسند و لقب هایی از قبیل ترمک و ... به این بخت برگشتگان می دهند که از ذکر سایر القاب معذوریم چون باید بریم سر اصل مطلب، دانشجوهای ترم اولی یک ویژگی بارز دیگر هم دارند و آن این که فکر می کنند کنکور کارشناسی غول آخر این دنیا بود که موفق به شکستش شده اند و دانشگاه پایان تمام محدودیت هاست حال آنکه ای دل غافل......
من هم مثله همان ترم اولی های خوش خیال به دانشگاه آمدم و با دنیایی از غرور و امید سر کلاس نشستم. هفته های اول همه چیز جالب بود جز این که یک کلاسی داشتیم با استادی به نام دکتر رعیتی ، در این کلاس همیشه کف زمین زباله بود و همه ما ترم یکی ها هم کسر شان میدونستیم که خم بشیم و یه زباله رو تو سطل زباله بندازیم .
یک روز سرکلاس نشسته بودیم که دکتر رعیتی وارد کلاس شد و مجددا با صحنه وجود زباله ها در کف کلاس رو به رو شد. خیلی قشنگ و راحت با وجود این که با کت و شلوار بود شروع کرد به جمع کردن زباله ها از کف کلاس و آن ها را در سطل زباله انداخت....
سکوتی سرد و معنادار کلاس را فراگرفت.ما هاج و واج به هم نگاه میکردیم و از این رفتار دکتر رعیتی با آن شان و نام تعجب کردیم و به کل خجالت زده شدیم که استاد مملکت با درجه دکترا و آن همه احترام و شخصیت جلوی روی ما خم میشود و زباله زیر پای ما دانشجویان ترم اولی را به سطل آشغال می اندازد.
الان که ترم 8 هستم و در شرف فارغ التحصیلی باخبر شده ام که ایشان نیز در پایان این نیسمال تحصیلی بازنشسته خواهند شد که عمیقا باعث افسوس و ناراحتی بنده است زیرا به بنظرم بسیار بیشتر میشد از این استاد بزرگ منش یاد گرفت.
امیدوارم استاد عزیزم هر جا که هست در سلامتی و شادابی کامل باشد.