دنیای گمشده من

شرح حال، نقدها و روزنوشت ها، دل گویه ها و واگویه ها

دنیای گمشده من

شرح حال، نقدها و روزنوشت ها، دل گویه ها و واگویه ها

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غم جمعه ها» ثبت شده است

امروز آخرین روز جمعه ام در دوره کارشناسی در شهر بابلسر بود.

همیشه از جمعه ها بدم میومد. 

چه زمانی که تو خوابگاه بودم چه بعدها که خونه گرفتم.

زمانی که خوابگاه بودم جمعه ها دانشگاه غذا نمیداد و ما هم که آشپزی بلد نبودیم تقریبا به حال مرگ میفتادیم! 

ته تهش هم یه غذای سوخته و بی مزه نصیبمون میشد.

از این ها گذشته! 

جمعه ها کلا روزای دپرسی بود! 

یاد همه اموات و درگذشتگان میفتادم!


امروز هم با تعدادی از یاران موافق و عباس آقا خداحافظی کردم. 

حداقل حداقل بعد چهار سال واقعا سخته!

خوشحالم که خداحافظی کردنی ناراحت بودن. یعنی آزار و اذیتی بهشون نکرده بودم که ازم دل چرکین باشن.


واقعا مگه زندگی چقدره بخواهیم اونم با ناراحت کردن دیگران بگذرونیم؟ 

این مطلب رو فعلا به چشم یه مطلب موقت ببینین تا بعدا مفصل و مصور بگم چه ها که نگذشت!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۴
امید پویان